نويسندگان
لینک دوستان
گن لاغری مردانه">گن لاغری مردانه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان AjoojoMajooj و آدرس ajoojomajooj.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

 

 

19*4*1392 سلام
این خاطره واسه 16روزپیشه یعنی 3تیر که مارفته بودیم مسافرت،برای تفریح سلماس.مارفتنی از یه راه میانبر رفتیم که فاصله مارو تا اونجا1ساعت کمتر میکرد،اون راه ازجایی میرفت که هیچ علامت یا تابلویی نداشت واز یه کشتزارمیرفت،خلاصه مارفتیم وخوش گذروندیم،توراه برگشت بود که من توماشین خودمون نشسته بودم،دیدم ماشین خاله اینام ایستاد؛آخه خله اینام به همراه مامانبزرگم هم باما اومده بودن.بله جونم براتون بگه که نگه داشتن گفتن که بیاین یه چایی اینجابخوریم وبعدبریم ساعت تقریبا فک کنم8بود،ولی هواهنوزتاریک نبودا!بابام اول یکم غرغرکرد که دیرمیرسیم واینا امابالاخره راضیش کردیم ونشستیم ویه چایی رفتیم بالا.خواستم برم سوارماشینمون باز شم که پسرخالم که6سالشه اومد وبهم اصرارکرد که برم وتوماشین اونا بشینم،منم قبول کردم اما مامانبزرگم توماشین اونابود،ماشین اونام که پراید بود،خب جاتنگ میشد3تایی باهم بشینیم،واسه همین خالم گفت به مامان بزرگم که بره وتوماشین ماکه روآ بودبشینه چون تنهاآبجی کوچولوم پشتش بود اولش نخواست بره ولی بعدقبول کرد ورفت ومنم جاموبااون عوض کردم وتوماشین خاله اینام نشستم.
برگشتنی مابازازهمون جاده فرعی(راه میانبره)اومدیم سریه پیچ شیب داربود که دیدیم ماشین بابام داره بازی میکنه(مثلاانگارداشت میرقصید!)که یه دفعه دیدیم ماشین رفت هوا وزیرش آتیش گرفت بعدشم ملق زنان رفت تو زمین شخمی اونورجاده!!!منو خالمم جیغ زنان ازماشین پیاده شدیم وداریم سر وصورتمونوچنگ میزنیم ومیدوییم طرف ماشین(ماشینم چپ شده،دوگانه سوز،هرلحظه ممکن بودمنفجرشه!!)طفلکی پسرخالمم داشت پیاده میشدکه بازگذاشتمش توماشینودروقفل کردم،خب وسط جادس ممکن ماشین بیادواونم بزنه(ولی خب جاده ی خیلی خلوتی بود)اهالی اون روستاهم بخاطرصدای جیغ ماکه روستاشون چندین کیلومتراونورتر بود اومده بودن وخدایی خیلی کمک کردن تاماشین وازحالت چپی درارن.که دیدم مامان وبابام سالم دراومدن!! ولی آبجیمو مامان بزرگم هنوزتوهستن که بعدازچند دیقه آبجیمم درآوردن که اونم سالم بود ولی طفلکی شوکه شده بود ونمیتونست حرف بزنه.مامان بزرگمم درآوردن که اونم جز دستودنده هاش بقیه جاهاش سالم بود(آخه شکستن).(هرکیم میومد میپرسیدکه چن تاکشته داره آخه ماشین کاملا مچاله شده بود)بعدش آمبولانش اومدو من وخالم بامامان بزرگم رفتیم بیمارستان(حتی مردتوی آمبولانسم بعید میدونس که هیچ صدمه جدی ندیده باشیم)
میدونید من خودمم موندم که چطورکسی صدمه ی جدی از اون تصادف وحشتناک ندید؟؟؟شایدخدا واسه نیمه شعبان این هدیه رو واسمون درنظرداشت،به هر حال این قسمت مابود.
اگه خوشتون اومدبگید که خاطره بیمارستانمونم که بعدتصادف بود رو  براتون بنویسم.دوستون دارم.فعلا

 

 



[ چهار شنبه 19 تير 1392 ] [ 1:21 ] [ Mobi Goli ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.من مبینا هستم و13سال سن دارم اینجاهرنوع مطلبی بخواییدهست،خب امیدوارم بتونید از این مطالب استفاده ی بهینه ای بکنید،فعلا باااای.
امکانات وب


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com


کد کج شدن تصاوير